معنی تورم کردن - جستجوی لغت در جدول جو
تورم کردن
آماسیدن
ادامه...
آماسیدن
تصویر تورم کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
توهم کردن
(اِ تِ کَ دَ)
پنداشتن. گمان بردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گمان کردن و پنداشتن. (ناظم الاطباء). رجوع به توهم شود
ادامه...
پنداشتن. گمان بردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گمان کردن و پنداشتن. (ناظم الاطباء). رجوع به توهم شود
لغت نامه دهخدا
ورم کردن
(فُ جَ تَ)
آماس کردن. آماسیدن. باد کردن. رجوع به ورم شود
ادامه...
آماس کردن. آماسیدن. باد کردن. رجوع به ورم شود
لغت نامه دهخدا
ترمز کردن
استفاده از ترمز برای کند کردن حرکت (اتومبیل و ماشین دیگر) یا متوقف ساختن آن
ادامه...
استفاده از ترمز برای کند کردن حرکت (اتومبیل و ماشین دیگر) یا متوقف ساختن آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ترور کردن
ترور کردن
قتل سیاسی با اسلحه
ادامه...
قتل سیاسی با اسلحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ترحم کردن
ترحم کردن
رحم کردن، دلسوزی
ادامه...
رحم کردن، دلسوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تحکم کردن
تحکم کردن
دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
ادامه...
دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تحریم کردن
تحریم کردن
اروایاندن
ادامه...
اروایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر تور کردن
تور کردن
شکار کردن
ادامه...
شکار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویر توجه کردن
توجه کردن
پرداختن به
ادامه...
پرداختن به
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر تصور کردن
تصور کردن
پنداشتن، انگاشتن، گمان کردن، هوشیدن
ادامه...
پنداشتن، انگاشتن، گمان کردن، هوشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر ورم کردن
ورم کردن
آماسیدن
ادامه...
آماسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تور کردن
به دام انداختن، شکار کردن، صید کردن، رام کردن (جنس مخالف)
ادامه...
به دام انداختن، شکار کردن، صید کردن، رام کردن (جنس مخالف)
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
لتنتفخ
ادامه...
لِتَنْتَفِخُ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
Swell
ادامه...
Swell
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
enflammer
ادامه...
enflammer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
anschwellen
ادامه...
anschwellen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
inchar
ادامه...
inchar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
hincharse
ادامه...
hincharse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
puchnąć
ادامه...
puchnąć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
опухать
ادامه...
опухать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
набрякати
ادامه...
набрякати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
سوجنا
ادامه...
سوجنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
บวม
ادامه...
บวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
bengkak
ادامه...
bengkak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
להתנפח
ادامه...
להתנפח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
膨れる
ادامه...
膨れる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
膨胀
ادامه...
膨胀
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
kuvimba
ادامه...
kuvimba
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
zwellen
ادامه...
zwellen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
şişmek
ادامه...
şişmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
ফোলা
ادامه...
ফোলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
सूजना
ادامه...
सूजना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
gonfiarsi
ادامه...
gonfiarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر ورم کردن
ورم کردن
وَرَم کَردَن
부풀다
ادامه...
부풀다
دیکشنری فارسی به کره ای