- تورم کردن
- آماسیدن
معنی تورم کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آماسیدن
شکار کردن
inchar
hincharse
puchnąć
опухать
набрякати
zwellen
anschwellen
enflammer
gonfiarsi
kuvimba
להתנפח
bengkak
يتضخّم
پنداشتن، انگاشتن، گمان کردن، هوشیدن
پرداختن به
پایدار ماندن، پاییدن
احاطه کردن، محیط شدن، اطراف چیزی گرد آمدن
ریزه ریزه کردن
اروایاندن
دشفرمانیدن، زور گفتن زور گویی کردنفرمانروایی کردن
رحم کردن، دلسوزی
قتل سیاسی با اسلحه
استفاده از ترمز برای کند کردن حرکت (اتومبیل و ماشین دیگر) یا متوقف ساختن آن